اینجا چراغی روشنه

اینجا چراغی روشنه 

داریوش

 

هر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه
ای ترس تنهایی من اینجا چراغی روشنه
 

اینجا یکی از حس شب احساس وحشت می کنه
هرروز از فکر سقوط با کوه صحبت می کنه
 


من ماه میبینم هنوز این کور سوی روشنو
اینقدر سو سو می زنم شاید یه شب دیدی منو 



اینجا یکی از حس شب احساس وحشت می کنه
هر روز از فکر سقوط با کوه صحبت میکنه

هر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه
ای ترس تنهایی من اینجا چراغی روشنه
 
جایی که من تنها شدم شب قبله گاه آخره
اینجا تو این قطب سکوت کابوس طولانی تره 

حسود

حسود

 داریوش

تو سینه این دل من میخواد آتیش بگیره
مونده سر دوراهی چه راهی پیش بگیره
 

 

یکی حالا پیدا شده قدر اونو میدونه
رگ خواب یار منو رقیب من میدونه 

 


وای!دارم آتیش میگیرم
دیگه از غصه و غم
 دلم میخواد بمیرم 

 


وای!اگه برگرده پیشم
براش پروانه میشم
ازش جدا نمیشم 

 


نمی تونه مرغ دلم از حسودی بخونه
نمی دونه روی کدوم شاخه باید بمونه

 

اگه یه روز ببینم کسی براش میمیره
حسودی رو میاره!دلم آتیش میگیره
میترسم حرفای خوبی توی گوشش بخونه
میترسم اون تا به سحر تو خلوتش بمونه 

 


وای!دارم آتیش میگیرم
دیگه از غصه و غم
دلم میخواد بمیرم
وای!اگه برگرده پیشم
براش پروانه میشم
ازش جدا نمیشم
 

 

یکی حالا پیدا شده قدر اونو میدونه
رگ خواب یار منو رقیب من میدونه...

پرنده مهاجر

پرنده مهاجر 

داریوش

 

ای پرنده مهاجر ای پر از شهوت رفتن
فاصله قد یه دنیاست بین دنیای تو با من
تو رفیق شاپرک ها من تو فکر گله مونم
تو پی عطر گل سرخ من حریص بو نونم
دنیای تو بی نهایت همه جاش مهمونی نور
دنیای من یه کف دست روی سقف سرد یک گور 
 

 

من دارم تو آدمک ها می میرم تو برام از پریا قصه میگی
من توی پیله وحشت می پوسم برام از خنده چرا قصه میگی 

 

 
کوچه پس کوچه خاکی در و دیوار شکسته
آدمای روستایی با پاهای پینه بسته
پیش تو یه عکس تازه ست واسه آلبوم قدیمی
یا شنیدن یه قصه ست از یه عاشق قدیمی
برای من زندگی اینه پر وسوسه پر غم
یا مث نفس کشیدن پر لذت دمادم
 

 

ای پرنده مهاجر ای همه شوق پریدن
خستگی یه کوله باره روی رخوت تن من
مثل یک پلنگ زخمی پر وحشته نگاهم
می میرم اما هنوزم دنبال یه جون پناهم
نباید مثل یه سایه زیر پاها زنده باشیم
مثل چتر خورشید باید روی برج دنیا واشیم

سقوط

سقوط 

داریوش

 

وقتی که گل در نمیاد
سواری این ور نمیاد
کوه و بیابون چی چیه؟

وقتی که بارون نمیاد
ابر زمستون نمیاد
این همه ناودون چی چیه؟

حالا تو دست بی صدا
دشنه ی ما شعر و غزل
قصه ی مرگ عاطفه
خوابای خوب بغل بغل
انگار با هم غریبه ایم
خوبی ما دشمنیه
کاش من و تو می فهمیدیم
اومدنی رفتنیه
اومدنی رفتنیه... 

 


تقصیر این قصه ها بود
تقصیر این دشمنا بود
اونا اگه شب نبودن
سپیده امروز با ما بود
سپیده امروز با ما بود 

 


کسی حرف منو انگار نمی فهمه
مرده زنده خواب و بیدار نمی فهمه
کسی تنهاییمو از من نمی دزده
درد ما رو در و دیوار نمی فهمه
واسه ی تنهایی خودم دلم می سوزه
قلب امروزی من خالی تر از دیروزه
 


سقوط من در خودمه
سقوط ما مثل منه
مرگ روزای بچگی
از روز به شب رسیدنه
دشمنیا مصیبته
سقوط ما مصیبته
مرگ صدا مصیبته
مصیبت حقیقته
حقیقت حقیقته

تقصیر این قصه ها بود
تقصیر این دشمنا بود
اونا اگه شب نبودن
سپیده امروز با ما بود  

سپیده امروز با ما بود...

داد از این دل

داد از این دل

 داریوش

دو زلفونت بود تار ربابم
چه می خواهی از این حال خرابم
تو که با مو سر یاری نداری
چرا هر نیمه شو آیی به خوابم
چرا هر نبمه شو آیی به خوابم 
 

 

فلک در قصد آزارم چرایی
گلم گر نیستی خارم چرایی
تو که باری ز دوشم بر نداری
میون بار سر بارم چرایی
تو که نوشم نه ای نیشم چرایی
تو که یارم نه ای پیشم چرایی
تو که مرهم نه ای زخم دلم را
نمک پاش دل ریشم چرایی
نمک پاش دل ریشم چرایی  

 


خدایا داد از این دل داد از این دل
که یکدم مو نگشتم شاد از این دل
چو فردا داد خواهان داد خواهند
بگویم صد هزاران داد از این دل
چو فردا داد خواهان داد خواهند
بگویم صد هزاران داد از این دل 
 

 

دلم دور است و احوالش ندونم
کسی خواهم که پیغامش رسونم
خداوندا ز مرگم مهلتی ده
که دیداری به دیدارش رسونم
خداوندا ز مرگم مهلتی ده
که دیداری به دیدارش رسونم  

 


اگه دردم یکی بودی چه بودی
اگه غم اندکی بودی چه بودی
ببالینم حبیبی یا طبیبی
از این هر دو یکی بودی چه بودی  

 


ندونم لخت و عریونم که کرده
کدوم جلاد بی جونم که کرده
بده خنجر که تا سینه کنم چاک
ببینم عشق تو با مو چه کرده  

 بده خنجر که تا سینه کم چاک
ببینم عشق تو با مو چه کرده