نازنین

نازنین
داریوش
شاعر اردلان سرفراز 
آهنگساز فرید زولاند 

ای نازنین ای نازنین درآینه ما را ببین 
از شرم این صدچهره ها درآینه افتاده چین 
از تندباد حادثه گفتی که جان دربرده ایم 
اما چه جان دربردنی؟!!دیریست که در خود مرده ایم 
 
ای نازنین ای نازنین درآینه ما را ببین 
از شرم این صدچهره ها درآینه افتاده چین  

اینجا به جز درد و دروغ همخانه ای با ما نبود 
در غربت من مثل من هرگز کسی تنها نبود 
عشق و شعو و اعتقاد کالای بازار کساد 
سوداگران در شکل دوست بر نارفیقان شرم باد 
هجرت سرابی بود و بس خوابی که تعبیری نداشت 
هرکس که روزی یار بود اینجا مرا تنها گذاشت  
اینجا مرا تنها گذاشت 

ای نازنین ای نازنین درآینه ما را ببین 
از شرم این صدچهره ها درآینه افتاده چین 
 
من با تو گریه کرده ام درسوگ همراهان خویش 
آنانکه عاشق مانده اند در خانه بر بیمان خویش 
ای مثل من در خود اسیر لیلای من با من بمیر 
تنها به یمن مرگ ما این قصه می ماند به جا 
هجرت سرابی بود و بس خوابی که تعبیری نداشت 
هرکس که روزی یار بود اینجا مرا تنها گذاشت  
اینجا مرا تنها گذاشت 

ای نازنین ای نازنین درآینه ما را ببین 
از شرم این صدچهره ها درآینه افتاده چین 
 
ای مثل من درخود اسیر لیلای من با من بمیر 
تنها به یمن مرگ ما این قصه می ماند به جا  


ای نازنین ای نازنین درآینه ما را ببین 
از شرم این صدچهره ها درآینه افتاده چین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد