عالم عشق

عالم عشق 

حمیرا 

بجز قصه ی این عشق چی گفتم٬چی شنفتم؟ 

همه ش درد دلم بود اگه قصه می گفتم 

آخ!اگه قصه می گفتم 

چه حرفا که نگفته هنوز روی لبامه 

چه شعرا که نخونده هنوزتوی صدامه 

آخ!هنوز توی صدامه 

 

تو قلبم تو رو دارم اگه خونه بدوشم 

من این عالم عشقو به عالم نفروشم 

 

نری دنبال مستی خودت دُرد شرابی 

واسه ت مِی چی بریزم؟خودت باده ی نابی 

آخ!خودت باده ی نابی   

 

می گن عالم مستی همین عالم عشقه!! 

چه خوشبخته دلِ من که دردش غم عشقه 

 

تو قلبم تو رو دارم اگه خونه بدوشم 

من این عالم عشقو به عالم نفروشم 

 

چه خوبه بدونی که با مهربونی  

میتونی تو قلبم بمونی٬بمونی 

 

بمون تا بتونم یه عاشق بمونم 

یه دنیاس تو چشمات واسه من نگاهات 

 

مث مستی خیامه تو شعرا

مث بارونه رو دریا! 

مث مهتابه تو صحرا!!  

 

بمون تا بتونم یه عاشق بمونم  

تو تنها٬تو تنها بت من تو دنیا 

 

عزیزی مث مجنون واسه لیلا!! 

مث وامق واسه عَذرا!! 

مث خورشید واسه فردا... 

 

نری دنبال مستی خودت دُرد شرابی 

واسه ت مِی چی بریزم؟خودت باده ی نابی 

آخ!خودت باده ی نابی   

 

می گن عالم مستی همین عالم عشقه!! 

چه خوشبخته دلِ من که دردش غم عشقه 

 

تو قلبم تو رو دارم اگه خونه بدوشم 

من این عالم عشقو به عالم نفروشم 

پشیمون

 پشیمون 

حمیرا

 

اگه باز به تو بد کرد دلم این دل سرگشته حیرون 

ببخشش که پشیمون پشیمونه٬پشیمون!! 

اگه این دل غافل 

واسه یار دیگه خون شد و گریون 

ببخشش که پشیمون پشیمونه٬پشیمون!! 

 

نسوزون دل دیوونه مو٬حیفه 

به آتیش نکشون خونه مو٬حیفه 

 

یه قلب بیوفا...دل من نمیتونه باشه 

دل از تو جدا...دل من نمی تونه باشه 

همه مردم شهر میدونن واسم خدایی 

دل من به خدا بی خدا نمی تونه باشه 

 

نسوزون دل دیوونه مو٬حیفه 

به آتیش نکشون خونه مو٬حیفه  

 

پر از داغ غم لاله صحراییه قلبم 

اسیر تب عشق و غم رسواییه قلبم 

چراقدر تو و خونه عشقو ندونستم؟ 

حالا تنهای تنهام پُرِ تنهاییه قلبم 

 

نسوزون دل دیوونه مو٬حیفه 

به آتیش نکشون خونه مو٬حیفه 

نازنین

نازنین
داریوش
شاعر اردلان سرفراز 
آهنگساز فرید زولاند 

ای نازنین ای نازنین درآینه ما را ببین 
از شرم این صدچهره ها درآینه افتاده چین 
از تندباد حادثه گفتی که جان دربرده ایم 
اما چه جان دربردنی؟!!دیریست که در خود مرده ایم 
 
ای نازنین ای نازنین درآینه ما را ببین 
از شرم این صدچهره ها درآینه افتاده چین  

اینجا به جز درد و دروغ همخانه ای با ما نبود 
در غربت من مثل من هرگز کسی تنها نبود 
عشق و شعو و اعتقاد کالای بازار کساد 
سوداگران در شکل دوست بر نارفیقان شرم باد 
هجرت سرابی بود و بس خوابی که تعبیری نداشت 
هرکس که روزی یار بود اینجا مرا تنها گذاشت  
اینجا مرا تنها گذاشت 

ای نازنین ای نازنین درآینه ما را ببین 
از شرم این صدچهره ها درآینه افتاده چین 
 
من با تو گریه کرده ام درسوگ همراهان خویش 
آنانکه عاشق مانده اند در خانه بر بیمان خویش 
ای مثل من در خود اسیر لیلای من با من بمیر 
تنها به یمن مرگ ما این قصه می ماند به جا 
هجرت سرابی بود و بس خوابی که تعبیری نداشت 
هرکس که روزی یار بود اینجا مرا تنها گذاشت  
اینجا مرا تنها گذاشت 

ای نازنین ای نازنین درآینه ما را ببین 
از شرم این صدچهره ها درآینه افتاده چین 
 
ای مثل من درخود اسیر لیلای من با من بمیر 
تنها به یمن مرگ ما این قصه می ماند به جا  


ای نازنین ای نازنین درآینه ما را ببین 
از شرم این صدچهره ها درآینه افتاده چین