کفن

 کفن 

داریوش

 

به صلیب صدا مصلوبم ای دوست 

تو گمان مبری مغلوبم،ای دوست!! 

شرف نفس من اگه شد قفس من 

به سکوت تن ندادم تا نمیرم بی کفن... 

 

وقتی گفتن یه گناه بودمثل دیدن،یاشنیدن

معنیِ آوازم این بود ته بن بست داد کشیدن 

وقتی حتی توی خلوت فکر آزادی قفس بود 

گفتنیها رو میگفتیم،اگه فرصت یه نفس بود 

 

به گناهِ صداباجُرم گفتن  

اگه روی صلیب ویرون شدم من  

شرفِ نفس من اگه شد قفس من 

به سکوت تن ندادم تا نمیرم بی کفن

 

تو شبای سکــــــــــــــوت فریاد من بود 

تهِ جنگل خواب بیداری رود 

ازغروب هراس تا صبح موعود 

تیغِ خشمِ خلیل بر قلب نمرود 

  

درعذاب تشنگی گُم حسرت من بوی گندم 

بر دلم داغ شقایق از عذاب تلخ مردم 

از کسی که مثل بختک رو شبام انداخته سایه 

یه سوال ساده کردم نفرت من شد گلایه...

شب آفتابی

شب آفتابی 

داریوش 

 

عروسک قصه من،گهواره ی خوابت کجاست؟ 

قصر قشنگ کاغذی،پولک آفتابت کجاست؟ 

بال و پر نقره ای کفتر عشقمو کی بست؟ 

آینه طوطی منو سنگ کدوم کینه شکست؟ 

 

عروسک قصه من زخم شکسته با تنت 

بمیرمت شکسته دل چه بی صداست شکستنت 

 

صدای عشق من و تو که تلخ و گریه آوره 

تو این سکوت قصه ای شاید صدای آخره 

بعد از من و توعاشقی شاید به قصه ها بره 

شاید با مرگ من و تو عاشقی از دنیا بره!!  

 

عروسک قصه من سوختن من ساختنمه 

تواین قُمار بی غرور بردن من باختنمه 

عروسک قصه من شکستنت فال منه 

این سایه همیشگی مرگه که دنبال منه 

 

عروسک قصه من زخم شکسته با تنت 

بمیرمت شکسته دل چه بی صداست شکستنت 

 

جفتای عاشقو ببین از پل آبی میگذرن 

عروسک قلبشونو به جشن بوسه میبرن 

اما برای عشق ما اون لحظه آبی کجاست؟ 

عروسک قصه من پس شب آفتابی کجاست؟ 

 

 

عروسک قصه من زخم شکسته با تنت 

بمیرمت شکسته دل چه بی صداست شکستنت