اگه چشمات بگن آره

 اگه چشمات بگن آره 

داریوش

 

کوهو میذارم رو دوشم رخت هر جنگو می پوشم 

موجواز دریا میگیرم شیره ی سنگو می دوشم 

میارم ماهو تو خونه میگیرم بادو نشونه 

همه ی خاک زمینو میشمرم دونه به دونه 

 

اگه چشمات بگن آره 

هیچ کدوم کاری نداره... 

 

دنیا رو کولم می گیرم روزی صد دفعه میمیرم 

میکَنم ستاره ها رو،جلویِ چشات می گیرم 

چشات حرمتِ زمینه،یه قشنگِ نازنینه 

تو اگه میخوای نذارم هیچ کسی تو رو ببینه 

 

اگه چشمات بگن آره 

هیچ کدوم کاری نداره... 

 

چشم ماهو در میارم،یه نَوَردبون میارم 

عکسِ چشمتو می گیرم جای چشم اون میذارم 

آفتابو ورش می دارم واسه چشمات در میذارم 

از چشات آینه میسازم با خودم برات میارم 

 

اگه چشمات بگن آره 

هیچ کدوم کاری نداره...

فریاد زیر آب

فریاد زیر آب 

داریوش 

 

ضیافت های عاشق را خوشا بخشش،خوشا ایثار 

خوشا پیدا شدن در عشق،برایِ گُم شدن در یار... 

 

چه دریایی میان ماست خوشا دیدار ما در خواب 

چه امیدی به این ساحل؟خوشا فریاد زیر آب 

 

خوشا عشق و خوشا خون جگر خوردن 

خوشا مردن،خوشا از عاشقی مردن... 

 

اگر خابم اگر بیدار،اگر مستم اگر هشیار 

مرا یارای بودن نیست،تو یاری کن مرا،ای یار 

تو ای خاتون خاب من،منِ تن خسته را دریاب 

مرا همخانه کن تا صبح،نوازش کن مرا تا خواب 

 

همیشه خوابِ تو دیدن دلیلِ بودنِ من بود!! 

چِراغِ راهِ بیداری اگر بود از تو روشن بود...  

 

ضیافت های عاشق را خوشا بخشش،خوشا ایثار 

خوشا پیدا شدن در عشق،برایِ گُم شدن در یار... 

 

نه از دور و نه از نزدیک تو از خواب،آمدی،ای عشق!! 

خوشا خودسوزی عاشق،مرا آتش زدی،ای عشق 

برادرجان

 برادر جان 

داریوش

 

برادر جان،نمی دووونی چه دلتنگم 

برادر جان نمی دونی چه غمگینم 

نمی دونی،نمی دونی برادرجان گرفتار کدوم طلسم و نفرینم 

 

نمی دونی چه سخته دربدر بودن 

مث طوفان همیشه در سفر بودن 

نمی دونی،برادرجان نمی دونی چه تلخه وارث درد پدر بودن 

 

دلم تنگه،برادرجان 

برادرجان دلم تنگه... 

 

دلم تنگه از این روزهای بی امید 

از این شبگردی های خسته و مایوس 

از این تکرار بیهوده دلم تنگه 

همیشه یک غم ویک دردویک کابوس 

 

دلم تنگه،برادرجان 

برادرجان دلم تنگه...  

 

دلم خوش نیست،غمگینم برادرجان 

از این تکرارِ بی رؤیا و بی لب خند 

ه تنهاییِ غمگینیست که غیر از من 

همه خوشبخت و عاشق،عاشق و خرسند!! 

به فردا دلخوشم شاید که با فردا 

 طلوع خوبِ خوشبختیِ من باشه 

شبو با رنج تنهایی من سر کن 

شاید فردا روز عاشق شدن باشه  

 

دلم تنگه برادر جان 

برادرجان،دلم تَنگه

کفن

 کفن 

داریوش

 

به صلیب صدا مصلوبم ای دوست 

تو گمان مبری مغلوبم،ای دوست!! 

شرف نفس من اگه شد قفس من 

به سکوت تن ندادم تا نمیرم بی کفن... 

 

وقتی گفتن یه گناه بودمثل دیدن،یاشنیدن

معنیِ آوازم این بود ته بن بست داد کشیدن 

وقتی حتی توی خلوت فکر آزادی قفس بود 

گفتنیها رو میگفتیم،اگه فرصت یه نفس بود 

 

به گناهِ صداباجُرم گفتن  

اگه روی صلیب ویرون شدم من  

شرفِ نفس من اگه شد قفس من 

به سکوت تن ندادم تا نمیرم بی کفن

 

تو شبای سکــــــــــــــوت فریاد من بود 

تهِ جنگل خواب بیداری رود 

ازغروب هراس تا صبح موعود 

تیغِ خشمِ خلیل بر قلب نمرود 

  

درعذاب تشنگی گُم حسرت من بوی گندم 

بر دلم داغ شقایق از عذاب تلخ مردم 

از کسی که مثل بختک رو شبام انداخته سایه 

یه سوال ساده کردم نفرت من شد گلایه...

شب آفتابی

شب آفتابی 

داریوش 

 

عروسک قصه من،گهواره ی خوابت کجاست؟ 

قصر قشنگ کاغذی،پولک آفتابت کجاست؟ 

بال و پر نقره ای کفتر عشقمو کی بست؟ 

آینه طوطی منو سنگ کدوم کینه شکست؟ 

 

عروسک قصه من زخم شکسته با تنت 

بمیرمت شکسته دل چه بی صداست شکستنت 

 

صدای عشق من و تو که تلخ و گریه آوره 

تو این سکوت قصه ای شاید صدای آخره 

بعد از من و توعاشقی شاید به قصه ها بره 

شاید با مرگ من و تو عاشقی از دنیا بره!!  

 

عروسک قصه من سوختن من ساختنمه 

تواین قُمار بی غرور بردن من باختنمه 

عروسک قصه من شکستنت فال منه 

این سایه همیشگی مرگه که دنبال منه 

 

عروسک قصه من زخم شکسته با تنت 

بمیرمت شکسته دل چه بی صداست شکستنت 

 

جفتای عاشقو ببین از پل آبی میگذرن 

عروسک قلبشونو به جشن بوسه میبرن 

اما برای عشق ما اون لحظه آبی کجاست؟ 

عروسک قصه من پس شب آفتابی کجاست؟ 

 

 

عروسک قصه من زخم شکسته با تنت 

بمیرمت شکسته دل چه بی صداست شکستنت